درود
می خواهم پرسشی را برای شما خواننده گرامی پیش بکشم. جهانی را در اندیشه بیاورید با شمارگان مردم (جمعیت) کمابیش دویست میلیون تن، بدون هیچ جنگی برای دین، نژاد، مرز و ... و به استیگان (مطمئنا) می توان گفت با این شمارگان مردم گرسنگی و تهیدستی نیز هستی (وجود) نخواهند داشت، گازهای گلخانه ای و آلاینده کم و بیش یک چهلم آنچه اکنون است و برآیند آن نبود خشکسالی و سیل و اندوه و بدبختی. چه اندازه به درازا خواهد کشید تا جهان ما به چنین ویژگی هایی دست یابد و به این دیل (نقطه) برسد؟
خواهشمندم از دیدگاه یک انسان به این پرسش پاسخ دهید، نه یک ایرانی یا آمریکایی، آفریقایی، مسلمان یا مسیحی. تنها یک انسان
شاید اگر هفتاد سال پیش برگ کهن نگاره (تاریخ) به گونه ای دیگر می گشت و ارتش آلمان نازی پیروز می شد هم اکنون چنین جهانی پیش روی ما که نه (زیرا ما از مایه (اصلا) به هستی پای نمی گزاشتیم و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایمان کشته می شدند) ولی پیش چشمان ژرمن ها می بود. جهانی بدون مرز، زیرا که تنها یک کشور هستی داشت که آلمان باشد، بدون پنداره (مفهوم) نژاد، زیرا که تنها نژاد ژرمن می زیست، بدون رویارویی دینی، زیرا که تنها یک دین ستایش می شد که به گمانم مسیحیت می بود. ولی همه اینها به کنار این باهماد (حزب) نازی بسیار نابخردانه و کوته بینانه پایه گزاری شده بود. بسیار آشکار و نمایان است سازگانی (نظامی) که استیون هاوکینگ را سزاوار مرگ بداند و مردمانی را برای رنگ مو یا چشمشان بر دیگران برتری دهد بر باد یله داده است.
از کجا بدانیم که فردایی بیاید و همین کسان برای نمونه چشم آبی ها را از چشم سبزها برتر ندانند و کشتاری دیگر به راه نیندازند؟ اینگونه اندیشه گستری ها (مکتب ها) مگر به نابودی میلیون ها سال فرگشت به چیز دیگری نخواهند انجامید. در این میان جا دارد که به اندیشه ای که در میان برخی هم میهنان گستره دارد بپردازم که می گویند چون ما آریایی هستیم برای ما بهتر بود که هیتلر پیروز می شد. باید بگویم کسی که برای یک روش باور آماده بود تا کرور کرور انسان را بکشد، نه تنها ما که پس از جنگ دوم جهانی به هر بهانه ای هم پیمانان خود به چم (یعنی) ژاپن و ایتالیا را هم نابود می کرد تا به آرمان گوهره خویش برسد. ولی اگر به جای نازی ها سازگانی با سنجه هایی (معیار هایی) بخردانه و درست دست به پرخاشگری و خونریزی می زد و به پیامدی که در بالا گفته شد که سر انجامی نیکو باشد می رسید چه؟
در اینجا سه ریز گفته (نکته) را می توان پیش کشید: یکم، چند سد سال یا نه چند هزار سال پس از آن کشتار و فرگشت یافتن همبودگاه (جامعه) و گونه انسانی، به استیگان دوباره مرزها و دین ها و نژادها نوزایی شده و روز از نو و روزی از نو. دوم، سنجه برگزیدن انسان های برتر چیست؟ باید باهوشتر باشند؟ ولی انسان هستاری است گروهی و انسان های باهوشتر بیشتر در این زمینه کمیتشان می لنگد. دوستداران گروه ها نیز چیره تر(اغلب) هوش رایشگری (ریاضی) کمتر دارند (به راستی که نیرومندترین یافته و ابزار در دست گونه انسان رایشگری است)، اکنون با خرد درست در تنِ درست چه بکنیم؟ ورزشکاران بهترند؟ در هماد (کل) ،همبودگاه به همه جور انسانی نیاز دارد و همه چیز را همه کس دانند، سوم آیا از ریشه کشتار و پرخاشگری برای رسیدن به این آرمان درست است و این خونریزی با خود آن همبودگاه آرمانی در ناسازگاری نیست؟ و آیندگان درباره این خونریزی چگونه داوری خواهند کرد هنگامیکه بنیان همبودگاه و شهرآیین (تمدن) خود را بر خون ببینند
شاید هم دارم پاسخ تراشی می کنم و جان و بودنم را بیش از راستینگی دوست می دارم. داوری با شما
Duste man pendare nik, kerdare nik, goftare nik va varzesh ra faramush nakon.
شاید اگر هفتاد سال پیش برگ کهن نگاره (تاریخ) به گونه ای دیگر می گشت و ارتش آلمان نازی پیروز می شد هم اکنون چنین جهانی پیش روی ما که نه (زیرا ما از مایه (اصلا) به هستی پای نمی گزاشتیم و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایمان کشته می شدند) ولی پیش چشمان ژرمن ها می بود. جهانی بدون مرز، زیرا که تنها یک کشور هستی داشت که آلمان باشد، بدون پنداره (مفهوم) نژاد، زیرا که تنها نژاد ژرمن می زیست، بدون رویارویی دینی، زیرا که تنها یک دین ستایش می شد که به گمانم مسیحیت می بود. ولی همه اینها به کنار این باهماد (حزب) نازی بسیار نابخردانه و کوته بینانه پایه گزاری شده بود. بسیار آشکار و نمایان است سازگانی (نظامی) که استیون هاوکینگ را سزاوار مرگ بداند و مردمانی را برای رنگ مو یا چشمشان بر دیگران برتری دهد بر باد یله داده است.
از کجا بدانیم که فردایی بیاید و همین کسان برای نمونه چشم آبی ها را از چشم سبزها برتر ندانند و کشتاری دیگر به راه نیندازند؟ اینگونه اندیشه گستری ها (مکتب ها) مگر به نابودی میلیون ها سال فرگشت به چیز دیگری نخواهند انجامید. در این میان جا دارد که به اندیشه ای که در میان برخی هم میهنان گستره دارد بپردازم که می گویند چون ما آریایی هستیم برای ما بهتر بود که هیتلر پیروز می شد. باید بگویم کسی که برای یک روش باور آماده بود تا کرور کرور انسان را بکشد، نه تنها ما که پس از جنگ دوم جهانی به هر بهانه ای هم پیمانان خود به چم (یعنی) ژاپن و ایتالیا را هم نابود می کرد تا به آرمان گوهره خویش برسد. ولی اگر به جای نازی ها سازگانی با سنجه هایی (معیار هایی) بخردانه و درست دست به پرخاشگری و خونریزی می زد و به پیامدی که در بالا گفته شد که سر انجامی نیکو باشد می رسید چه؟
در اینجا سه ریز گفته (نکته) را می توان پیش کشید: یکم، چند سد سال یا نه چند هزار سال پس از آن کشتار و فرگشت یافتن همبودگاه (جامعه) و گونه انسانی، به استیگان دوباره مرزها و دین ها و نژادها نوزایی شده و روز از نو و روزی از نو. دوم، سنجه برگزیدن انسان های برتر چیست؟ باید باهوشتر باشند؟ ولی انسان هستاری است گروهی و انسان های باهوشتر بیشتر در این زمینه کمیتشان می لنگد. دوستداران گروه ها نیز چیره تر(اغلب) هوش رایشگری (ریاضی) کمتر دارند (به راستی که نیرومندترین یافته و ابزار در دست گونه انسان رایشگری است)، اکنون با خرد درست در تنِ درست چه بکنیم؟ ورزشکاران بهترند؟ در هماد (کل) ،همبودگاه به همه جور انسانی نیاز دارد و همه چیز را همه کس دانند، سوم آیا از ریشه کشتار و پرخاشگری برای رسیدن به این آرمان درست است و این خونریزی با خود آن همبودگاه آرمانی در ناسازگاری نیست؟ و آیندگان درباره این خونریزی چگونه داوری خواهند کرد هنگامیکه بنیان همبودگاه و شهرآیین (تمدن) خود را بر خون ببینند
شاید هم دارم پاسخ تراشی می کنم و جان و بودنم را بیش از راستینگی دوست می دارم. داوری با شما
Duste man pendare nik, kerdare nik, goftare nik va varzesh ra faramush nakon.
No comments:
Post a Comment