درود
پیرو نوشته پیشین، اگر هستاری دستساز آدمیزاد از دیدگاه هوشمندی از او پیشی بگیرد، این هستار تازه است که بایستی بماند و اگر هستار پسمانده تر که همانا آدمیزاد باشد جای هستار نو و هوشمندتر را تنگ کند و یا سرچشمه های خوراکی ،پوشاکی و ... او را به گونه ای به کار برد که مایه نابودی او را فراهم سازد، بایستی آدمیزاد از میان برود
این همان فرنودی (منطقی) است که ما در مورد دیگر جانداران کودن تر از خود همانند چهارپایان به کار می بریم. چگونه ما این هوده (حق) راداریم که از گوشت چهارپایان خوراک درست کنیم اما هستار هوشمندتر نمی تواند بدن ما را به جای پیل (باتری) به کار بندد؟ به راستی این گونه برخورد با این زمینه، از سهش (احساس) ما ریشه می گیرد نه خرد و اینگونه است که ما دوست داریم. اما چیزی که ما دوست داریم تا گاهی که برابر با راستی و درستی و خردمندی نباشد، هیچ ارزشی ندارد و آنگونه که زیستبوم (طبیعت) برنامه ریزی کند پیش خواهد رفت و ما آدمیزادها که هستارهایی نابودگر، خودخواه، آلاینده پیرامون زیست ، کوتاه زی و در بسیاری از گاهها نادان و یاوه گو (خرافاتی) هستیم جای خود را به هستار بهتر و پیشرفته تر خواهیم داد و چه بسا آن نیز در آینده میدان را برای گونه (1) بالاتر از خود تهی کند، این همان فرگشت (تکامل) است و همان است که برنامه ریزی شده و زیستبوم آن را فرا خواهد خواند و ابر انسان نیچه را خواهد ساخت و به درستی این هستار تازه دنباله ای بر همان فرگشتی است که آدمیزاد را از تک یاخته نخستین پدید آورد. پس اگر بخواهیم روند فرگشت را بازگو کنیم بایستی برای نمونه اینگونه باشد : تک یاخته، ماهی، دوزیست، خزنده، میمون، آدمیزاد، هستار دست ساز هوشمند و گونه های پسین آن. بی گمان همان زیستبوم ما را برنامه ریزی کرده تا واپسین چکه خون برای پیگیری زیستن گونه خود بجنگیم و همین پایداری است که تا اینجای کار گونه برتر را ساخته و خواهد ساخت
آرمانم این است که در راستینگی این نابودی گونه انسان نیست زیرا همانگونه که در نوشته پیشینن بدان اشاره کردم، در بودن و
بدن ما چیزی به جز همان هوش و نرم افزار ارزش ویژه ای ندارد و همه یاخته
های ما برای به کار افتادن آن نرم افزار هوشمند است که ارزش دارند، پس این
نابودی رویه ای (ظاهری) است و نباید انبوه (زیاد) به آن شایستگی (اهمیت)
داد.
اگر برابر راستینگی (واقع) بیاندیشیم برای رسیدن به فرهیختگی (کمال) پس از ما به هستاری نیاز است که بتواند رهسپاری های بلند فرا کیهانی را تاب بیاورد، آلایندگی بسیار کمتری به پیوند (نسبت) ما داشته باشد، بسیار دیر زی تر بوده و با جایگزینی تکه های سازنده خود بتواند از مرگ پیشگیری کند زیرا که مرگ بسیار نیرو و سرچشمه ها را تباه ساخته و هستارهای کارآزموده را نابود می کند، افسردگی و بی انگیزگی را نشناسد و بیش از ما خود را جانسپار آرمان گروهی کند و خودخواهی و پستی را هم به کناری بگزارد. به استیگان (مطمئنا) پاره ای از زمینه های یاد شده در بالا از ریشه و بنیان و از دیدگاه فلسفی ناسازی (تناقض) دارد، برای نمونه افسردگی و بی انگیزگی با خود آگاهی در هم تنیده اند و برای پایان دادن به آنها باید از گزینه هایی همچون گوارایی (لذت) ، سرشت (غریزه) و ... یاری جست که خود پیش درآمد چالش هایی دیگر است
Duste man pendare nik, kerdare nik, goftare nik va varzesh ra faramush nakon.
اگر برابر راستینگی (واقع) بیاندیشیم برای رسیدن به فرهیختگی (کمال) پس از ما به هستاری نیاز است که بتواند رهسپاری های بلند فرا کیهانی را تاب بیاورد، آلایندگی بسیار کمتری به پیوند (نسبت) ما داشته باشد، بسیار دیر زی تر بوده و با جایگزینی تکه های سازنده خود بتواند از مرگ پیشگیری کند زیرا که مرگ بسیار نیرو و سرچشمه ها را تباه ساخته و هستارهای کارآزموده را نابود می کند، افسردگی و بی انگیزگی را نشناسد و بیش از ما خود را جانسپار آرمان گروهی کند و خودخواهی و پستی را هم به کناری بگزارد. به استیگان (مطمئنا) پاره ای از زمینه های یاد شده در بالا از ریشه و بنیان و از دیدگاه فلسفی ناسازی (تناقض) دارد، برای نمونه افسردگی و بی انگیزگی با خود آگاهی در هم تنیده اند و برای پایان دادن به آنها باید از گزینه هایی همچون گوارایی (لذت) ، سرشت (غریزه) و ... یاری جست که خود پیش درآمد چالش هایی دیگر است
Duste man pendare nik, kerdare nik, goftare nik va varzesh ra faramush nakon.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) Version