درود
شاید شماری به شیوه نوشتن من خرده بگیرند یا هتا بخندند مانند یکی از آموزگاران فرهنگم (ادبیاتم) که واژه بالگرد را به ریشخند گرفته بود به جای هلیکوپتر (با آن کوپ خنده دار) که کاش دستکم آموزگار فرهنگ نبود و آموزه (درس) دیگری را آموزش می داد. این بدبختی و بیچارگی ماست که به زبانمان، به شناسنامه مان، به شالوده و استخوانبندی فرهنگمان، به پارسی زیبا می خندیم. تنها سربلندی ای که در این جهان تازنده داریم با ترانه سراهایی مانند خیام و حافظ و مولوی و فردوسی بزرگ، زبانی که تا همین دیروز هتا ترک های اسمانی و هندی ها هم آن را برای زبان دیوانی خود برگزیده بودند. شاید اکنون بخندید و بخندند ولی به استیگان (اطمینان) به شما می گویم ما ایرانیان به دیرینه (قدمت) کهن نگاره (تاریخ) به خود و دیگران نشان داده ایم که خودباخته و خود فروخته که نیستیم وانگه که بیگانه تازی را هم به رنگ خود در خواهیم آورد، اکنون اگر تازی ها بر این کشور فرمانروا هستند ارجی ندارد، این نیز بگزرد و درست خواهد شد اکنون نشود چند سال دیگر یا چند دهه دیگر خواهد شد. به درستی که می دانیم این کار بزرگ به تلاش و هزینه بسیار به ویژه سازمان و یاری کشوردار (دولت) و دگرگونی زبان گفتار و نوشتار دیوانی نیاز دارد که بدون هیچ گمانی باید با برنامه ای گسترده در آموزشگاهها پی ریزی شود که خواهد شد و فرزندان سربلند آینده این سرزمین، خواری و بدبختی ما را نخواهند بخشید، نمی گویم امیدوارم زیرا می دانم که اینگونه خواهد شد (به ویژه باید تیرگی این زبان زشت و بدآهنگ از تن پارسیمان پاک شود)
چه بسیار خاک ها و آبهایی که از این سرزمین جدا شده ه اند و به آن پیوسته اند ولی آنچه که برای ما مانده و نشان ایرانی بودنمان است این زبان زیباست، پس کاش به جای آن واژه بیگانه می گفتیم و می نوشتیم آبراه یا شاخاب پارس باور کنید از خود دریا ارزشمندتر است زیرا که هستی و کیستیمان (هویتمان) این واژه ها هستند، همگی دیدیم که به چشم برهم زدنی نیمی از دریای مازندران به روس ها بخشیده شد. به روشنی نژادپرستی پدیده ای نابخردانه است، پس سودمندترین و تنها چیزی که می تواند نشان و نماد ایرانی بودن ما باشد فرهنگ ماست که شالوده و ستون آن زبان پارسی است واین گوناگونی فرهنگی چیزی است که مادر زیستگاه برای ما برنامه ریزی کرده تا با هماوردی (رقابت) فرهنگ ها و کشورهای رنگارنگ، گونه انسان و شهرآیین (تمدن) او به پیش روند
اکنون اگر بگوییم استان پارس که کانونش شیراز است چه سختی ای دارد؟ یا آبراه پارس کمبود و نادرستی ای دارد؟ از ریشه (اصلا) واژه فارس گزشته از اینکه بیگانه است، در یاد بسیاری از مردمان جهان که زبان یکم یا دومشان انگلیسی یا فرانسوی است که گمان می کنم بیش از نیمی از همگان باشند، یادآور واژه ای است به چم (معنی) خنده دار و لوده (1)، از سوی دیگر پارس یا پرژن یادآور پدیده های شورانگیزی مانند شاهنشاهی (امپراطوری) پارس (2)، قالی پارسی (3)، سروده های پارسی (4) است. بهتر بود که نام کشور هم در میان مردمان کشور های دیگر همان پرژیا می ماند ، همانند آلمان (ژرمنی) که خودشان دوچلند می گویند یا مصر که واژه ایجیپت را برای بار کهن نگاره ایش نگاه داشته (اگر لاتین بنویسم نوشته به هم می ریزد). این به چم رویگردانی از تیره های نا پارسی ایران نیست زیرا پیش از این گفتم که آرمان نژاد نیست وانگه فرهنگ است و افزون بر آن اکنون هیچکس نمی تواند به استواری بگوید که من از این نژاد یا آن یکی هستم، اگر هم باشد هیچ ارزشی ندارد
آرمان زبان و فرهنگ است که ما را به نام ایرانی در جهان می شناساند. برای پاسداری از این زبان و بالاندن و پیراستن آن سرچشمه ها بسیارند، هزاران هزار گویش بومی و برزنی مانند لری و آزری، کشورهای همزبان و برادر مانند افغانستان و تاجیکستان (اینجا درخور گفتن است که سربلندی این کشورها سربلندی ماست و آنها از ما جدا نیستند)، ازبکستان ، پاکستان و هندوستان (این کشورها دارای گنجینه های بسیار بزرگی از نوشته های کهن پارسی هستند، سمرقند و بخارا فراموش نشوند) زبان های برادر مانند کردی و بلوچی (استادی می گفت که اگر زبان پارسی سراسر نابود شود می توان دوباره آن را از دل کردی بیرون کشید، هر کردی در هر جای جهان که باشد ایرانی است و اینجا میهن مادری اوست) و زبان پدری پهلوی و ریختن این سرچشمه ها در رایانه نیرومند زبان پارسی با دامنه زایش و واژه زایی بی کران که پردازنده آن مغز هوشمند مردمان این سرزمین است
تنها خودباوری، پشتکار، یکدلی و یک کشوردار ایرانی نیاز است و شاید پنجاه یا شست سال روزگار (زمان)
Duste man pendare nik, kerdare nik, goftare nik va varzesh ra faramush nakon.
------------------------------------------------------------------------
Farce (1)
Persian Empire (2)
Persian Carpet (3)
Persian Poetry (4)
چه بسیار خاک ها و آبهایی که از این سرزمین جدا شده ه اند و به آن پیوسته اند ولی آنچه که برای ما مانده و نشان ایرانی بودنمان است این زبان زیباست، پس کاش به جای آن واژه بیگانه می گفتیم و می نوشتیم آبراه یا شاخاب پارس باور کنید از خود دریا ارزشمندتر است زیرا که هستی و کیستیمان (هویتمان) این واژه ها هستند، همگی دیدیم که به چشم برهم زدنی نیمی از دریای مازندران به روس ها بخشیده شد. به روشنی نژادپرستی پدیده ای نابخردانه است، پس سودمندترین و تنها چیزی که می تواند نشان و نماد ایرانی بودن ما باشد فرهنگ ماست که شالوده و ستون آن زبان پارسی است واین گوناگونی فرهنگی چیزی است که مادر زیستگاه برای ما برنامه ریزی کرده تا با هماوردی (رقابت) فرهنگ ها و کشورهای رنگارنگ، گونه انسان و شهرآیین (تمدن) او به پیش روند
اکنون اگر بگوییم استان پارس که کانونش شیراز است چه سختی ای دارد؟ یا آبراه پارس کمبود و نادرستی ای دارد؟ از ریشه (اصلا) واژه فارس گزشته از اینکه بیگانه است، در یاد بسیاری از مردمان جهان که زبان یکم یا دومشان انگلیسی یا فرانسوی است که گمان می کنم بیش از نیمی از همگان باشند، یادآور واژه ای است به چم (معنی) خنده دار و لوده (1)، از سوی دیگر پارس یا پرژن یادآور پدیده های شورانگیزی مانند شاهنشاهی (امپراطوری) پارس (2)، قالی پارسی (3)، سروده های پارسی (4) است. بهتر بود که نام کشور هم در میان مردمان کشور های دیگر همان پرژیا می ماند ، همانند آلمان (ژرمنی) که خودشان دوچلند می گویند یا مصر که واژه ایجیپت را برای بار کهن نگاره ایش نگاه داشته (اگر لاتین بنویسم نوشته به هم می ریزد). این به چم رویگردانی از تیره های نا پارسی ایران نیست زیرا پیش از این گفتم که آرمان نژاد نیست وانگه فرهنگ است و افزون بر آن اکنون هیچکس نمی تواند به استواری بگوید که من از این نژاد یا آن یکی هستم، اگر هم باشد هیچ ارزشی ندارد
آرمان زبان و فرهنگ است که ما را به نام ایرانی در جهان می شناساند. برای پاسداری از این زبان و بالاندن و پیراستن آن سرچشمه ها بسیارند، هزاران هزار گویش بومی و برزنی مانند لری و آزری، کشورهای همزبان و برادر مانند افغانستان و تاجیکستان (اینجا درخور گفتن است که سربلندی این کشورها سربلندی ماست و آنها از ما جدا نیستند)، ازبکستان ، پاکستان و هندوستان (این کشورها دارای گنجینه های بسیار بزرگی از نوشته های کهن پارسی هستند، سمرقند و بخارا فراموش نشوند) زبان های برادر مانند کردی و بلوچی (استادی می گفت که اگر زبان پارسی سراسر نابود شود می توان دوباره آن را از دل کردی بیرون کشید، هر کردی در هر جای جهان که باشد ایرانی است و اینجا میهن مادری اوست) و زبان پدری پهلوی و ریختن این سرچشمه ها در رایانه نیرومند زبان پارسی با دامنه زایش و واژه زایی بی کران که پردازنده آن مغز هوشمند مردمان این سرزمین است
تنها خودباوری، پشتکار، یکدلی و یک کشوردار ایرانی نیاز است و شاید پنجاه یا شست سال روزگار (زمان)
Duste man pendare nik, kerdare nik, goftare nik va varzesh ra faramush nakon.
------------------------------------------------------------------------
Farce (1)
Persian Empire (2)
Persian Carpet (3)
Persian Poetry (4)